تصویر شیرین خروج عراقیها از خرمشهر فراموشنشدنی است
هنرمند عکاس خرمشهری و از نخستین عکاسان آزادسازی خرمشهر گفت: دیدن تابلوی معروف عراقیها که روی آن نوشته بودند «آمدهایم بمانیم»، در شرایطی که بعد از آزادسازی شاهد رفتن آنها بودیم، شیرینترین تصویر ذهنی و ثبت شده در لحظه ورودم به آن شهر است.
روایت از جنگ و سالهای حماسه کاری بسیار سخت است. بهویژه این روزها که از سالهای هشت سال دفاع مقدس قریب به چهار دهه را پشت سر گذاشتیم. دیگر کمتر میتوان نشانههای روشن آن روزها را از پرچمهای سبز گرفته تا حجلههای سر کوچهها، خیابانها و میادین شهرمان به یاد آوریم. حجلههایی که نشان میدادند عزیز دل خانوادهای که روزی قلب تپنده آنها بود در راه حفظ آب و خاک وطنمان پَر کشیده و از آنها جدا شدهاست.
رویکرد دیگر سخت بودن روایت جنگ به نسل جوان و نوجوان امروز بازمیگردد. نسلی بیخاطره و بدون تصویر روشنی از حماسهسازی هشت سال دفاع مقدس رزمندگان در جبهههای حق علیه باطل. در روزهایی که جوانان این سرزمین زیر سایه شوم و سیاه آتش و رد و بدل شدن گلولهها جان خود را نثار میکردند تا دیگر هممیهنانشان در خانههای خود با آرامش و امنیت روزهای زندگی را به هم سنجاق کنند.
اما هنوز باید شاکر بود در روزگاری نفس میکشیم که در میان ما هستند انسانهایی که اینبار هم با چشم سر و هم با لنز دوربینشان تکتک خاطرات آن روزها را ثبت کردهاند. چه در قالب خاطرات شفاهی و چه در نگاتیوها و فریمهای دوربینهایی که مانند اسلحه رزمندگان از آنها جدا شدنی نبود. عکاسانی که امروز آنها را بهعنوان عکاسان جنگ میشناسیم صف به صف در خط مقدم روایت کننده حماسه حماسهسازان این آبوخاک بودند.
یکی از آنها جاسم غضبانپور هنرمندی است که خود زاده خرمشهر است و در مجموعه عملیات بیتالمقدس که در نهایت منتج به آزادی خونینشهر شد، پابهپای رزمندگان بود و در اولین دقایق و ساعات فتح و آزادسازی خرمشهر در این شهر همیشه سرافراز ایران حضور داشت. حال در آستانه سوم خرداد ماه مصادف با سالروز آزادسازی خرمشهر با این هنرمند عکاس از خاطرهها، روایتها و عکسهایش سخن گفتیم.
خاطره دردناک قتلعام و شهادت بچههای خرمشهر را نمیخواهم مرور کنم
غضبانپور در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا، درباره خاطرات خود از عکاسی دوران دفاع مقدس با محوریت مرحله سوم عملیات بیتالمقدس که نتیجه آن آزادسازی خرمشهر بود گفت: مهمترین خاطره برای من در همان لحظهای که وارد شهر شدم، رفتن سراغ محله، کوچه و خانهمان در خرمشهر و جمعآوری نگاتیوهایم بود. نگاتیوهایی که قبلاز آغاز جنگ و در دوران انقلاب عکاسی کرده بودم. ابتدا میخواستم نگاتیوهای شهرم (خرمشهر) را قبلاز جنگ پیدا کنم و این مهمترین اقدامم بعد از ورودم به خرمشهر در همان روز آزادسازی بود.
وی در پاسخ به مهمترین خاطراتش در روز آزادسازی خرمشهر و ورودش به شهر زادگاهش با بیان آنکه دو خاطره مهم از آن روز همواره در ذهنم است ادامه داد: نخست خاطره دردناک قتلعام و شهادت بچههای خرمشهر در مرحله دوم بیتالمقدس است که چندان دلم نمیخواهد آن را مرور و بازگو کنم. برای من خاطره بسیار تلخی است. در آن ایام تعداد زیادی از همکلاسیها و دوستانی که با آنها دوران راهنمایی و دبیرستان را در خرمشهر سپری کرده بودم، در مرحله دوم بیتالمقدس شهید شدند.
دو روی سکه خاطرات تلخ و شیرینم
غضبانپور خاطرنشان کرد: تمام اعضای تیپ ۲۲ بدر، از رزمندگان تا فرمانده شهید آن شهید عبدالرضا موسوی - فرمانده سپاه خرمشهر - را بچههای خرمشهر تشکیل میدادند. اغلب بچههای رزمنده این تیپ در همان عملیات دوم بیتالمقدس شهید شدند و این تلخترین خاطرهام از عملیات بیتالمقدس است و از آن طرف خاطره شیرین آزادسازی خرمشهر در مرحله سوم عملیات بیتالمقدس، ورودم به شهر، رفتن و پیدا کردن خانهمان در میان ویرانیهای شهر و جمع کردن نگاتیوهایم، دو روی سکه خاطرات تلخ و شیرینم را از آزادسازی خرمشهر تشکیل میدهند.
با یکی از دوستانم که از بچههای اطلاعات عملیات بود از مسیر روبهروی پادگان دژ که هنگام آزادسازی خرمشهر تنها مسیری بود که به سوی شهر وجود داشت و آن زمان تازه باز شده بود، وارد شهر شدیم. در همان سهراهی پادگان دژ و ابتدای کمربندی آن تابلوی معروف عراقیها به چشمم آمد بود که روی آن نوشته بودند «آمدهایم بمانیم» و حالا ما شاهد رفتن آنها بودیم. این یکی از شیرینترین تصاویر ذهنی و ثبت شده در لحظه ورودم به خرمشهر است که هیچگاه از مقابل چشمانم و لابهلای خاطراتم پاک نخواهد شد.
وی ادامه داد: به محض ورود به خرمشهر به دوست و همراهم آقای محمدی گفتم برویم سمت خانهمان و او در پاسخ داد در این شرایط و میان این ویرانیها چطور میتوانیم خانه تو را پیدا کنیم؟ افزود: او حق داشت زیرا کل شهر با خاک یکسان شده بود و حتی یادم هست عراقیها بخشی از خاک شهرم را نیز با خود برده بودند. اما من اصرار کردم و گفتم برویم، من خانهمان را پیدا میکنم و رفتیم.
نگاتیوهایم داخل کوچه، حیاط و پشتبام پخش شده بود
غضبانپور با تاکید بر آنکه بخش عظیمی از شهر در حملات ویرانگر ارتش بعث و در مسیر آزادسازی خرمشهر با خاک یکسان شده بود یادآور شد: از روی نشانیهایی که در ذهن داشتم به سمت خانه پدریام حرکت کردیم. از خوششانسی من بود که بخشی از کوچهمان هنوز سالم بود؛ البته بیش از نیمی از آن تخریبشده بود. یادم هست همینکه از سر کوچه پیچیدیم داخل، نگاتیوهایم را دیدم که بخشی از آنها در کوچه، بخشی در حیاط و پشتبام خانه ویران شدهمان ریخته بود و شروع به جمع کردن آنها کردم.
خالق کتابهای ماندگاری چون شکوه خوزستان و شهدای فتح خرمشهر و تیپ ۲۲ بدر تصریح کرد: آن بهتزدگی که آن زمان شامل حالمان شده بود و وضعیت عجیب و غریب خرمشهر در روزهای محاصره و لحظه آزادسازی شاید نخستین خاطره من بعد از ورود به شهرم در نخستین ساعات آزادسازی خرمشهر باشد.
وی گفت: با وجود شیرینی آزادسازی خرمشهر و تصویر رفتن ارتش عراقیها که در خیالشان آمده بودند بمانند، بابت از دست دادن عزیزانمان آن موقع خیلی حالوهوای خوبی نداشتیم. اولین تصاویر ثبت شده من بعد از ورود به خرمشهر پس از آزادسازی عکاسی از شهدا و حضور در گلزار شهداست.
سیستم اخبار و اطلاعرسانی دفاع مقدس از عملیات بیتالمقدس آغاز شد
غضبانپور درباره تاثیر عکاسی در ثبت خاطرات و روایت روزهای جنگ به ویژه در عرصه و محور اطلاعرسانی به مردم و در ادامه نسلهای آینده که آن روزها را ندیدهاند گفت: معتقدم سیستم اخبار و اطلاعرسانی در حوزه دفاع مقدس از عملیات بیتالمقدس بهطور جدی شروع شد و سهم عکاسان و آثارشان در این بین انکار نشدنی است. در حقیقت از عملیات بیتالمقدس تازه فهمیدیم در کنار مقاومت و اقدامات فیزیکی در میدانهای نبرد میتوان از تمام آن رویدادها، حوادث و اتفاقات اطلاعرسانی خوب و دقیقی داشته باشیم.
به عنوان مثال از عملیات ثامنالائمه در حوزه فیلم و عکس چیزی در دست نداریم. در حالی که من در عملیات ثامنالائمه در دشت شادگان بودم؛ اما از ثامنالائمه چیزی باقی نمانده است. عملیات ثامنالائمه مقدمه عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر بود. یعنی اگر در عملیات ثامنالائمه به پیروزی نمیرسیدیم عملاً عملیات بیتالمقدس نمیتوانست صورت گیرد.
غضبانپور در پایان گفت: اما متاسفانه از آن عملیات چیزی در دست نداریم. در حقیقت تازه از عملیات بیتالمقدس به بعد بود که به تبلیغات، انسجام بخشیدن و تاثیرگذاری آن پی بردیم. از آن مرحله به بعد بود که ستاد تبلیغات جنگ، گروه چهل شاهد و اقداماتشان در حوزه تبلیغات جنگ بهصورت جدی دیده میشود و برای آن نظام، ستاد چارچوبی تشکیل میشود.