
داستان ضرب المثل بشنو و باور نکن | ماجرای ضرب المثل
در زمانهای دور ، مرد خسیسی زندگی می کرد . او تعدادی شیشه برای پنجره های خانه اش سفارش داده بود . شیشه بر ، شیشه ها را درون صندوقی گذاشت و به مرد گفت باربری را صداکن تا این صندوق را به خانه ات ببرد من هم عصر برای نصب شیشه ها می آیم .