در روزگاران قدیم مردم روستا در کنار یکدیگر زندگی میکرده و با یکدیگر رفتوآمد نزدیکی داشتهاند. در یکی از روستاهای دور افتاده پسرکی بنام غلام زندگی میکرد که همه مردم او را از روی بد شانسی و بی اقبالیاش میشناختند. بد شانسی غلام سبب شده بود تا مردم روستا او را مسخره کنند و هیچکس با او صحبت نکند.