حکایت شیرین چیزی که عوض داره گله نداره | ماجرای ضرب المثل معروف
در یک روز پاییزی ملانصرالدین توی حیاط خانهاش نشسته بود و داشت از آفتاب لذت میبرد که ناگهان متوجه شد کسی دارد با عصبانیت در خانهاش را میزند.
تا ملا از جا بلند شود و در خانه را باز کند، کسی که پشت در بود چندبار محکم به در کوبید و فریاد زد: .در را باز کن ببینم ملا؟.
ملانصرالدین در خانه را باز کرد و دید یکی از همسایههایش با عصبانیت و ناراحتی پشت در ایستاده است. سلامی کرد و گفت: .چه خبر است مرد حسابی،تو که در خانه را از جا کندی..
همسایه ملا با ناراحتی گفت: .چه سلامی، چه علیکی با دسته گلی که سگ تو به آب داده، انتظار دیگری داشتی؟.
ملا گفت: .من که نمیفهمم چه میگویی، مگر سگ من چهکار کرده؟.
همسایه گفت: .چهکار کرده؟ سگ تو پای زن مرا گاز گرفته است..
ملا گفت: .عجب! اما در این میان من چه تقصیری دارم، درِ بیگناه خانه چه تقصیری دارد که آن را میشکنی..
همسایه گفت: .یعنی چی؟ بالاخره سگی که پای زن مرا گاز گرفته سگ توست و هر طور شده باید زیانی را که سگت به من زده است جبران کنی.