مونا فرجاد | بیوگرافی مونا فرجاد | مونا فرجاد و همسرش
خالکوبی رو صورت مونا فرجاد نوبر بود | مونا فرجاد خودش رو عین سحر قریشی کرد + فیلم
مونا فرجاد با انتشار این ویدئو از خودش حسابی سر زبان ها افتاد.
مونا فرجاد به همراه خواهر خود مارال فرجاد جز بازیگران بی حاشیه هستند. مونا فرجاد فارغ التحصیل رشته اقتصادی نظری می باشد که از 11 سالگی با سریال «لحظه های آشنا» شروع کرد و از طرفداران تیم فوتبال پرسپولیس می باشدمونا فرجاد بخاطر علاقه به نویسندگی علاوه بر بازیگری به نویسندگی نیز می پردازد. مونا فرجاد از سن خیلی کم در کودکی وارد دنیای سینما شد. در ادامه مطلب به زندگی خصوصی مونا فرجاد می پردازیم.
خواهران فرجاد از خواهران شناخته شده در دنیای تصویر کشورمان هستند. مونا که چند سالیست برای پیشرفت در عالم هنر تلاش بیشتری گمارده است و مونولوگ گویی های او در ایام کرونا بسیار مورد توجه قرار گرفت و مارال که متاسفانه درگیر بیماری سرطان شد.
با وجود اینکه مارال خواهر بزرگتر مونا این روزها به دلیل بیماری اش نمی تواند در هیچ پروژه های حضور یابد خواهرش مونا همواره سعی می کند عاطفه خواهرانه اش را در صفحه شخصی اش به نمایش بگذارد و از خواهرش حمایت می کند. مونا از بازیگران بسیار خوبی است که چند سالیست پیشرفت بسیار زیادی در بازیگری داشته است. او در فضای مجازی سعی می کند هنر بازیگری اش را به نمایش بگذارد و تاکنون با گریم ها و لباس های متفاوتی ظاهر شٔده است.
دختر بازیگر جلیل فرجاد با انتشار این ویدیو در صفحه شخصی اش نوشت :
پیام گذاشت که تلگرام رو چک کن یه فیلمی فرستادم.
و من دو روز تلاش کردم تا فیلم لود بشه و بتونم ببینم .
با دیدنش رفتم به چند ماه پیش.
تازه اومده بود ایران،
موهاش در اومده بود،حال وروز بهتری داشت.
هر پنجشنبه که صبح زود متن تکگوییها دستم میرسید اولین سوالش این بود که امشب فیلم آپلود میکنی و من برای اینکه استرس نگیره میگفتم نه این هفته نمیرسم،
بماند که تا ساعت ۹ شب چقدر تلاش میکردم برای حفظ کردن متن،تهیه کردن لباس و وسایلصحنه و آخر شب میگفت: ااا من می خواستم بیام ازت عکس بگیرم پس چرا بهم نگفتی.
نمیگفتم بیاد سر ضبط چون در طول درمانش تحمل کوچکترین استرسی رو نداشت و من نمی خواستم به خاطر من ذرهای بههم بریزه.
برای مونولوگحرف «ع» خودش ایران بود و من راهی جز همراه کردنش با خودم نداشتم.
با شور فراوان منو برد آرایشگاه که گریمبشم.طبق معمول مریم مثل ناجی به کمکم اومد برای ضبط.مارالی که روزی ۱۸ ساعت کار میکرد از سر تمرین تاتر میرفت فیلمبرداری و بعدش اجرای نمایش حالا به عنوان بیننده نشسته بود پشت دوربین تا من مونولوگم رو ضبط کنم.
استرسش برام چند برابر بود چون از عشقش به این کار خبر دارم و می خواستم خودمو بی تفاوت نشون بدم که حالا تهش مگه این کار چی هست که مهم باشه اصلا یه مدت هم بازی نکنی فدای سرت و از طرفی دوست داشتم در اون لحظه تمام تلاشمو بکنم که از کارم
راضی باشه.تجربهی زندگی کردن با چند احساس متضاد در لحظه و نشون ندادن همهی اون احساسات در صورتم ، متاسفانه مدتیه که جزءلاینفک زندگیم شده و فکر میکنم خوب یادگرفتمش.
با عشق فراوان ازم عکس و فیلم میگرفت.خوشحال بود انگار در صحنهی فیلمبرداری هست و داره به همهچی نظارت می کنه.خودش به شوخی میگفت من تهیه کنندهام و امکانات رفاهی براتون مهیا میکنم.این فیلم نتیجهی بخشی از اون یادگاریهاست که قابل پخش بود.
مارال جانم،مارال قشنگم مرسی که همیشه بهترین برای من بودی و هستی.این روزها داره به سرعت میگذره و روزهای عالی در پیشه.
دوباره میای و شروع میکنی به بازی.اینبار قویتر چون تو تجربه و نگاهی به زندگی و اطرافت پیدا کردی که با بقیه فرق داره. همین روزها که نیستی کلی از دوستانمون زنگ میزنن که ازم بپرسن مارال میتونه بیاد بازی کنه و من بهشون میگم به زودی میاد.و این بهزودی،زودتر از اون چیزیه که تو براش دلتنگ بشی.