جنگ ایران و اسرائیل | اخبار جنگ ایران و اسرائیل
جنگ ایران و اسرائیل اگر ادامه یابد کل جهان را می بلعد! | جنگ ایران و اسرائیل با هوش مصنوعی جلو می رود!
دنیا بار دیگر در تقابل ابرقدرتها در جنگ ایران و اسرائیل قرار گرفته است. جنگ سرد دوم که به مراتب سریعتر از جنگ سرد اول در حال پیشروی بوده تنشها را به بالاترین حد خود رسانده است.
جنگ ایران و اسرائیل از تاریخ 25 فروردین 1403 شروع شد. جنگ ایران و اسرائیل با حمله پهپادی جمهوری اسلامی ایران به مناطق اسرائیل شروع شد. جنگ ایران و اسرائیل کل خاورمیانه را متعجب کرد. جنگ ایران و اسرائیل تبعات زیادی می تواند برای خاورمیانه داشته باشد. در ادامه بیشتر با اخبار جنگ ایران و اسرائیل مواجه می شوید.
در حماسهی بزرگ ارباب حلقهها اثر جی. آر. آر. تالکین، به تدریج آشکار می شود که نیروهای تاریکی متحد شدهاند. سائورون با چشم همهبین بدشگونش به عنوان رهبر محور عظیم شر ظهور میکند: سواران سیاه، سارومان جادوگر فاسد، اورکهای پست، عنکبوت غولپیکر و ... همگی همدست شده و سرزمین موردور مرکز فرماندهی آنهاست. تالکین خوب میدانست که درباره چه چیزی مینویسد. او کهنهسرباز جنگ جهانی اول بود و با وحشت به نزدیکشدن یک درگیری بزرگ دیگر نگاه میکرد. او با نگریستن به شکلگیری محور آلمان نازی، ایتالیای فاشیست و ژاپن امپریالیستی در سالهای ۱۹۳۶ و ۱۹۳۷، لرزه بر تنش افتاد و با پیوستن هیتلر و استالین در سال ۱۹۳۹ زیر لب زمزمه کرد: «بهتون که گفتم»!
به نوشته نیل فرگوسن، مورخ شهیر و کارشناس روابط بینالملل برای وبگاه بلومبرگ، ما نیز شاهد شکلگیری و تحکیم یک محور قدرت هستیم. توییت مارک لوین، مجری محافظهکار فاکسنیوز مرا به یاد تالکین انداخت. لوین نوشت: «تسلیمشدن منجر به تشدید تنشها میشود. دشمنان ما در حال حرکت هستند. متحدان ما در محاصره بوده و به زودی مورد حمله قرار خواهند گرفت».
خوشبختانه در حال حاضر، در میانه «جنگ سرد دوم» قرار داریم، نه جنگ جهانی سوم. با این حال، جنگ سرد دوم به طرز قابل توجهی سریعتر از جنگ سرد اول پیش میرود. اگر حمله روسیه به اوکراین معادل جنگ کره دهه ۱۹۵۰ باشد، اکنون از بحران موشکی کوبا (اینبار بر سر تایوان) عبور کرده و وارد دورهای از تنشزدایی شدهایم؛ روندی که دوره قبلی حدوداً دو دهه به طول انجامید. از زمان اجلاس سال گذشته سران در کالیفرنیا، به نظر میرسد چینیها تمایل واقعی به اجتناب از رویارویی مستقیم داشته و میخواهند وارد گفتگویی جدی، هرچند سرد، با همتایان آمریکایی خود شوند که یادآور سالهای ۶۹-۱۹۷۲ است.
اما حمله غافلگیرانه ۷ اکتبر حماس به اسرائیل ما را به طور مستقیم به سال ۱۹۷۳ پرتاب کرد. همچنین یادآوری این نکته ضروری است که تنشزدایی نیز چندان دوام نیاورد؛ به خصوص پس از تأیید موفقیتآمیز برتری ایالات متحده در خاورمیانه توسط هنری کیسینجر در پی جنگ یوم کیپور. خلاصه اینکه به نظر میرسد در جنگ سرد دوم، دهههای ۵۰، ۶۰ و ۷۰ میلادی با هم ترکیب شده و تصویری گیجکننده به وجود آوردهاند.
تطبیق جنگ سرد اول و دوم
در گذشته همانند امروز، جنگ سرد دارای بعد ایدئولوژیک بود: حداقل برخی از جمهوریخواهان دوباره در مورد دفاع از آزادی صحبت میکنند. برای پوتین و شی، این صرفاً به معنای «انقلابهای رنگی» با حمایت سیآیای است. امروزه همانند گذشته، جنگ سرد یک رقابت تکنولوژیکی محسوب میشود، با این تفاوت که اکنون مرزهای نوآوری علاوه بر سلاحهای هستهای و «جنگ ستارگان»، شامل هوش مصنوعی و رایانش کوانتومی نیز میشود.
در گذشته مانند امروز، جنگ سرد تورمزا و در داخل کشور تفرقهافکن است. همچنین اتحاد چین و روسیه، به جای تقابل با هم اهمیت زیادی دارد. اتحاد فعلی آنها چالشی واقعی برای ایالات متحده و متحدانش محسوب شده که خود را در وضعیتی میبینند که بیش از یک قرن پیش، توسط نیکولاس اسپایکمن به عنوان «حاشیهگاه» (ریملند)، برای مقابله با «قلبگاه» (هارتلند) اوراسیایی وسیع هالفورد مکیندر ترسیم شده بود. در گذشته مانند امروز، نه تنها دو محور، بلکه سه محور حضور دارند؛ زیرا تعداد قابل توجهی از کشورها ترجیح داده بیطرف باشند تا اینکه مجبور شوند یک طرف را انتخاب کنند.
پس چه تفاوتهای عمدهای بین جنگ سرد اول و دوم ایران و اسرائیل وجود دارد؟
اول، چین یک رقیب اقتصادی بسیار بزرگتر از اتحاد جماهیر شوروی در تمام دورانش است.
دوم، غرب از لحاظ اقتصادی و از طریق شبکه وسیعی از زنجیرههای تأمین، به شیوهای که هرگز با اتحاد جماهیر شوروی چنین نبود، با چین در هم تنیده شده است.
سوم، غرب از نظر ظرفیت تولید بسیار ضعیفتر از چین است. با سرازیرشدن انبوه کالاهای «سبز» ارزانقیمت از چین به سراسر جهان، غرب چارهای جز احیای سیاستهای حمایتگرایانه و سیاستهای صنعتی و بازگرداندن استراتژی اقتصادی به دهه ۱۹۷۰ نیز بازگرداند. جان پودستا، مشاور مسائل اقلیمی در اجلاس هفته گذشته بلومبرگ این موضوع را روشن کرد. جنت یلن، وزیر خزانهداری نیز ماه گذشته گله کرد که «ظرفیت مازاد چین در صنایع «جدید» مانند انرژی خورشیدی، خودروهای برقی و باتریهای لیتیوم یون» به شرکتها و کارگران آمریکایی و همچنین شرکتها و کارگران سراسر جهان آسیب میزند.
چهارم، سیاست مالی ایالات متحده در مسیری کاملاً غیرقابلدوام قرار دارد. ادارهکردن کسری بودجه ۷ درصدی در زمان اشتغال کامل، آن چیزی نیست که کتابهای درسی اقتصاد کلان توصیه میکنند. مهمتر اینکه، همانطور که دفتر بودجه کنگره به تازگی اشاره کرده، رشد بیوقفه بدهی فدرال در دستان عموم نسبت به تولید ناخالص داخلی (از ۹۹ درصد در سال جاری به ۱۶۶ درصد پیشبینیشده تا سال ۲۰۵۴) ناگزیر دولتهای آینده را محدود خواهد کرد؛ چرا که سهم فزاینده و بیوقفه درآمدها باید صرف پرداخت بدهی شود.
تنها آورده من برای مجموعه قوانین تاریخنگاری که آن را «قانون فرگوسن» مینامم، بیان میکند که هر قدرت بزرگی که هزینههایش برای خدمات بدهی (پرداخت بهره بدهی ملی) بیشتر از هزینههای دفاعی باشد، برای مدتی طولانی قدرتمند باقی نخواهد ماند. این قانون درباره اسپانیای تحت حاکمیت هابسبورگ، فرانسه رژیم کهن، امپراتوری عثمانی و امپراتوری بریتانیا صادق بوده و اکنون با شروع همین سال قرار است در مورد ایالات متحده آمریکا مورد آزمایش قرار گیرد؛ زمانی که طبق گفته دفتر بودجه کنگره، مخارج خالص بهره بدهی به ۳.۱ درصد از تولید ناخالص داخلی و مخارج دفاعی به ۳ درصد از تولید ناخالص داخلی میرسد. با فرض ثبات ۴۸ درصدی هزینههای دفاعی از کل مخارج اختیاری (میانگین سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۳)، شکاف بین خدمات بدهی و دفاع در سالهای آتی به سرعت افزایش خواهد یافت. پیشبینیهای دفتر بودجه کنگره نشان میدهد که تا سال ۲۰۴۱، پرداخت بهره (۴.۶ درصد از تولید ناخالص داخلی) دو برابر بودجه دفاعی (۲.۳ درصد) خواهد شد. برای مقایسه، بین سالهای ۱۹۶۲ و ۱۹۸۹، میانگین پرداخت بهره ۱.۸ درصد از تولید ناخالص داخلی و هزینههای دفاعی ۶.۴ درصد بود.
پنجم، ممکن است اتحادهای غرب نسبت به دوران جنگ سرد اول ضعیفتر باشند. در اروپا، آلمان حتی نسبت به دوران «سیاست جدید شرقی»، تمایل کمتری به رهبری آمریکا در ائتلاف آتلانتیک نشان میدهد. در آسیا، ممکن است آمریکا تصور کند چهارچوب «گفتگوهای چهارجانبه امنیتی» هند را به یک متحد آسیایی تبدیل کرده، اما من شدیداً تردید دارم که نارندرا مودی، نخستوزیر هند در صورت بروز بحران تایوان و درخواست واشنگتن برای کمک، گوشی را بردارد.
با توجه به تمام این دلایل، نباید نسبت به نتیجه جنگ سرد دوم بیش از حد خوشبین باشیم. به طور خاص، همانطور که البریج کلبی به طور مداوم هشدار داده، در صورت محاصره یا حمله چین به تایوان در سال جاری، ایالات متحده آمادگی لازم را نخواهد داشت. همچنین ممکن است رفتار پکن با ارزیابیهای اطلاعاتی آمریکا مبنی بر صبر تا سال ۲۰۲۷ برای اقدام خود، مطابقت نداشته باشد.
با این حال، شباهتی با جنگ سرد اول وجود دارد که در بالا به آن اشاره نکردم. اکنون همانند آن زمان، در واشنگتن اجماعی دوحزبی وجود دارد که ابرقدرت کمونیستی تهدیدی جدی به شمار میرود. سؤال سیاسی که در سال جاری باید به آن پاسخ داد این است که بهترین گزینه برای مقابله با این تهدید چه کسی است.
بازدارندگی ترامپ و تاثیر آن بر جنگ ایران و اسرائیل
به نوعی، جو بایدن و کامالا هریس رویکرد حزب دموکرات پس از ویتنام را که از جیمی کارتر تا بیل کلینتون تا باراک اوباما را در بر میگرفت، به تصویر میکشند. این رویکرد تقریباً همیشه «کاهش تنش» را بر «بازدارندگی» اولویت میدهد (حتی در مورد اوکراین نیز این رویکرد دنبال شد) و به کاهش بودجه دفاعی تمایل دارد. در مقابل، دونالد ترامپ بین جنگطلبی و انزواگرایی در نوسان بوده و آشکارا جنگهای تجاری را به «آتش و خشم» جنگهای واقعی ترجیح میدهد. اما خلقوخوی او با بازدارندگی همخوانی بهتری دارد؛ البته تنها به این دلیل که دشمنان غرب او را بسیار غیرقابل پیشبینی میدانند. در زمان ترامپ نیز هزینههای دفاعی افزایش یافت.
آیا ترامپ به توصیه شاهینها توجه خواهد کرد؟ اگر او تصمیم بگیرد که به انزواگرایی پایبند باشد، فکر میکنم که ممکن است به شانس انتخاب مجدد او آسیب برساند. اما اگر او این توهم را کنار بگذارد، ناگهان میتواند حال و هوای سال ۱۹۸۰ را برگرداند. علیرغم اینکه بایدن سیاست مهار فناوری چین را دنبال کرده که از بسیاری جهات، سختتر و مؤثرتر از ترامپ بوده، در حال حاضر ضعیف به نظر میرسد. او نه تنها در بازدارندگی دشمنان آمریکا عملکرد ضعیفی داشته، بلکه حتی نمیتواند متحد نزدیک آمریکا، یعنی اسرائیل را به انجام کاری که میخواهد وادار سازد.
بنابراین، ممکن است اهمیت تاریخی نهایی مناقشه شدید ایران و اسرائیل، تأثیر آن نه بر خاورمیانه، بلکه بر دنیا احساسات جمهوریخواهانه ایالات متحده باشد./ اکو ایران