داستان ضرب المثل پا به دریا بگذاره دریا خشک می شود | حکایت پندآموز
در روزگاران قدیم مردم روستا در کنار یکدیگر زندگی میکرده و با یکدیگر رفتوآمد نزدیکی داشتهاند. در یکی از روستاهای دور افتاده پسرکی بنام غلام زندگی میکرد که همه مردم او را از روی بد شانسی و بی اقبالیاش میشناختند. بد شانسی غلام سبب شده بود تا مردم روستا او را مسخره کنند و هیچکس با او صحبت نکند.
به همین منظور پسرک تصمیم گرفت تا به شهر رفته و کاری پیدا کند و از این طریق درآمدی به دست بیاورد. مردم روستا که از شنیدن خبر رفتن غلام خوشحال و سرحال شده بودند، تصمیم گرفتند جمع شده و به گردش بروند. آنها به اطراف روستا رفتند و در آنجا آب گرمی پیدا کردند و با دیدن آن خوشحال شده و برای شنا کردن به درون آن رفتند.
پس از گذشت چند روز روستاییان جمع شده و تصمیم گرفتند که در نزدیکی آب گرم یک استخر بسازند تا با این کار هم خودشان لذت برده و هم منبع درآمدی داشته باشند. تمامی اهالی قبول کرده و در این کار همکاری کردند تا اینکه پس از چند هفته توانستند استخر را آماده کنند.
پس از چند روز که روستاییان در حال خوشگذرانی درون استخر بودند، ناگهان فردی با غلام تماس گرفت و گفت: ای پسر؛ پس تو کجایی؟ مردم در اطراف روستا استخری ساختهاند و اگر دوست داری تو نیز برای شنا کردن بیا روستا. غلام با شنیدن این خبر شوکه شده بود و فردای آن روز راهی روستا شد.
غلام پس از رسیدن مستقیم به سوی استخر رفت، ولی آب استخر و آب گرم با دیدن او فرو کشیده و از بین رفتند. روستاییان که از این خبر آگاه شده بودند با خود گفتند: غلام کسی است که اگر پا به دریا بگذاره خشک میشود، پش استخر و آب گرم که جای خود را دارد.
این ضرب المثل نوعی کنایه دارد که نشان میدهد فرد مورد نظر بسیار بد شانس و بد اقبال بوده و در هیچ کاری شانسی ندارد. جمله پا به دریا بگذاره دریا خشک میشود دارای بار منفی بوده و نشان دهنده این موضوع است که زندگی او لبریز از بی اقبالی و بد شانسی است و فرد هیچ گونه شانس و خوش اقبالی در زندگی خود ندارد.