ضرب المثل

داستان ضرب المثل خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ! | ماجرای ضرب المثل معروف

هر ضرب المثلی که در هر فرهنگی استفاده می شود، ریشه ای قدیمی و جالب دارد که کمتر کسی با آن آشناست.

داستان ضرب المثل خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ! | ماجرای ضرب المثل معروف
کدخبر : 15223
پایگاه خبری تحلیلی پیشنهاد ویژه :

​در این مطلب قصد داریم داستان جالب یکی دیگر از ضرب المثل های ادبیات فارسی با عنوان حکایت خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو را برایتان بازگو کنیم.

داستان ها و حکایات ادبیات فارسی، زیباترین و عالی ترین نکات اخلاقی را به مخاطب ارائه می دهند. این داستان ها سرشار از پند و اندرز و توصیه های اخلاقی است. در ادامه با وب سایت چشمک و حکایت ضرب المثل خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو همراه باشید.

روزی بلایی آسمانی موجب شد تا تمام مردم شهر به جز یک نفر که قبلا از شهر خارج شده بود به دیوانگی دچار شوند. آن فرد چند روز بعد به شهر بر گشت و با منظره عجیبی روبرو شد، او دید که همه ی مردم شهر لخت و عریان، خندان و رقص کنان به دنبال یک دیگر می دوند، برخی هم از در و دیوار بالا می رفتند، عده ای دیگر نیز هم دیگر را به باد فحش و کتک می گرفتند و به هر حال هر کسی به نحوی رفتار غیر معمولی از خود نشان می داد.

آن شخص بیچاره شگفت زده و حیران گوشه ای ایستاده و در حال تماشای مردم بود که یک باره یکی از دیوانگان چون دید او لباس به تن دارد، نزدیکش شد. دیوانه نگاهی به آن شخص کرد و بعد فریاد کشید: هی دیوانه را ببینید … جمعیت نیز او را هل می دادند و این طرف و آن طرف می کشیدند و فریاد می زدند: هی دیوانه را… هی دیوانه را…

با این اوضاع پیش آمده شخص عاقل دید که چاره ی دیگری ندارد پس تصمیم گرفت همرنگ جماعت شود تا شاید از دست آزار و اذیت دیوانگان رهایی پیدا کند. او همان طور که در میان جمعیت بود فریاد کشید و کم کم لباس هایش را در آورده و مانند دیوانگان لخت و عریان شد، سپس هم صدا با آن ها فریاد زد: هی دیوانه را… هی دیوانه را…

کار شخص عاقل نتیجه داد و دیوانگان که دیدند آن شخص مثل خود شان است او را رها کردند. مرد عاقل همین که خود را تنها دید از شهر دیوانگان پا به فرار گذاشت.

 

آیا این خبر مفید بود؟
ارسال نظر:

  • پربازدید
  • پربحث ها
  • ۲۴ ساعت
  • هفته
  • ماه
روی خط رسانه