ضرب المثل

داستان ضرب المثل نرود میخ آهنین در سنگ | ماجرای ضرب المثل معروف

ضرب المثل نرود میخ آهنین در سنگ

داستان ضرب المثل نرود میخ آهنین در سنگ | ماجرای ضرب المثل معروف
کدخبر : 16132
پایگاه خبری تحلیلی پیشنهاد ویژه :

ضرب المثل گونه ای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آن ها نهفته است. بسیاری از این داستان ها از یاد رفته اند، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست؛ با این حال، در سخن به کار می رود. شکل درست این واژه «مَثَل» است و ضرب در ابتدای آن اضافه است. به عبارتِ دیگر، «ضرب المثل» به معنای مَثَل زدن (به فارسی:داستان زدن) است.تاریخ پیدایش امثال و حکم به مدت ها پیش بر می گردد چنانچه از قدیم الایام جملات و ماجراهایی وجود داشتد که بخاطر یک اتفاق بازگو می شدند و ربطی به این اتفاقی که افتاده بود داشته است،تا پیش از این تاریخچه ضرب المثل هایی راکه با عنوانی رواج داشته اند بررسی می کردیم اما در این مطلب قصد داریم خود انواع ضرب المثل را ریشه یابی کنیم و ببینیم ضرب المثل معروف چیست.

 درباره کسانی به کار می رود که هیچ نصیحتی را از دیگران قبول نمی کنند و همیشه کاری که می خواهند را انجام می دهند حتی اگر آن کار اشتباه باشد.

این افراد ممکن است ساعت ها به حرف ها و نصیحت های شما گوش دهند اما در پایان به جای این که نظر شان تغییر کرده باشد باز حرف و عمل خود را درست تر از حرف دیگران بدانند.آنها پذیرای پند هیچ کس نیستند و به اصطلاح سری از جنس سنگ دارند که به هیچ طریقی نمی توان در آن نفوذ کرد.

در روزگاران قدیم، کاروانی ایرانی برای تجارت عازم یونان شد، در آن زمان مسافران هر کاروانی که به قصد تجارت به سرزمینی دیگر می رفت برای سهولت کار، شتر و اسب کرایه می کردند و کالایی که قصد فروش آن را داشتند روی این حیوانات می بستند و راهی سفر می شدند.گاهی در مسیر های سخت و کوهستانی دزد ها و راهزنانی به این کاروان ها حمله می کردند و اموال مسافران را از آن ها می گرفتند و حتی در صورت مقاومت مسافران، آن ها را می کشتند.

مسافرین این کاروان به سلامت به یونان رسیدند و پس از آن که کالا های یونانی را با کالا های خود خرید و فروش کردند به سمت ایران بر گشتند.

آن ها در مسیر باز گشت بودند که در دام یک گروه راهزن یونانی گیر افتادند و تمام اموال و دارایی تجار غارت شد، از بخت بد حتی شتر و اسب کاروانیان را هم از آن ها گرفتند.تجار بیچاره هر چه گریه و ناله و التماس کردند و از آن ها خواستند که حداقل چیزی برای شان باقی بگذارند، هیچ فایده‌ای نداشت چون راهزنان یونانی بودند و اصلا زبان فارسی بلد نبودند.

در میان مسافرین حکیمی هم حضور داشت که گوشه‌ای نشسته بود و رفتار غارتگران را تماشا می کرد.تاجران و مسافران کاروان پیش حکیم آمدند و گفتند: تو حکیم و دانا هستی، لطفا با این ها صحبت کن، شاید سخنان حکیمانه و پند آمیز تو دل دزد ها را به رحم بیاورد و حداقل شترها و اسب‌ های ما را به ما بر گردانند.

حکیم گفت: با چه کسی حرف بزنم و چه کسی را نصیحت کنم؟ دل این افراد از سنگ شده، اگر این ها گوش شنوایی برای پند و نصیحت داشتند که این قدر سنگدلانه اموال و دارایی‌ های مردم را غارت نمی‌ کردند. حرف زدن من هیچ فایده‌ ای ندارد و سپس گفت : «نرود میخ آهنین در سنگ».

 

آیا این خبر مفید بود؟
ارسال نظر:

  • پربازدید
  • پربحث ها
روی خط رسانه