افشاگری بزرگ در مورد استقلال

فوتبالدوستان و تماشاگران دهه ۶۰ گواهی می دهند که «شاهرخ بیانی» یکی از محبوب‌ترین و فنی‌ترین هافبک‌های تاریخ فوتبال ایران و یک فرمانده در تیم ملی و استقلال بود.

افشاگری بزرگ در مورد استقلال
کدخبر : 3171
پایگاه خبری تحلیلی پیشنهاد ویژه :

مهدی یکتا؛ با شاهرخ و شاهین بیانی یک جورهایی بچه محل بودیم. ما بچه میدان خراسان بودیم و سه ایستگاه پایین تر از این دو برادر فوتبالیست که ساکن شهباز جنوبی ( ۱۷ شهریور کنونی)  کمی پایین میدان ژاله (شهدای فعلی) بودند. همگی ما متعلق به منطقه ۱۴ بودیم و مسابقات آموزشگاهی هم در ورزشگاه شماره ۳ سابق (۱۷ شهریور) برگزار می‌شد که درست روبروی کوچه و مغازه شاهرخ و شاهین بود. یک مغازه ساندویچی کوچک که نبش کوچه بود و لوگوی پسر بچه فوتبالیست (نماد جام جهانی اسپانیا) بالای تابلوی آن خودنمایی می‌کرد.

در سنین نوجوانی هر زمانی که از طرف مدرسه یا آموزش و پرورش منطقه برای ورزش و مسابقه به ورزشگاه ۱۷ شهریور می‌رفتیم حتما از کنار ساندویچی معروف رد می‌شدیم بلکه «شاهرخ» یا «شاهین» فوتبالیست‌های مشهور و محبوب تیم ملی و استقلال را ببینیم و اگر خوش شانس بودیم این اتفاق گاهی برای ما می‌افتاد و...

فرصتی دست داد که گپ و گفت تلفنی ۹۰ دقیقه ای با شاهرخ بیانی داشته باشم. خاطرات قدیمی‌زنده شد. امیدوارم از خواندن این مصاحبه خبرورزشی پشیمان نشوید:

می‌خواهم شما را به سی و یکی دوسال پیش ببرم. راستی آن ساندویچی شاهرخ و شاهین چه شد؟

ساندویچی که جمع شد. ما آن مغازه را سر کوچه خودمان به نیت ساندویچی خریدیم و بعد تبدیل شد به لوازم خانگی! کلاه ما را برداشتند و بعد از مدتی مغازه را تغییر داده و نمایشگاه ماشین زدیم چون شهباز جنوبی (خیابان ۱۷ شهریور) آن زمان بورس وانت و ماشین بود. بعد هم که فروختیم و ... دیگر خبری ندارم چه شده است. یادش به خیر!

چه شد که شما استقلالی شدید؟ بچه‌های شهباز جنوبی اغلب دوستدار علی پروین بودند؟

علی آقا دو، سه ایستگاه پایین تر از ما و ساکن خیابان عارف بود. آن زمان روزنامه و برنامه‌های تلویزیونی مثل امروز نبود. منزل ما روبروی ورزشگاه شماره ۳ (۱۷ شهریور) بود و همیشه برای بازی کردن به آنجا می‌رفتم. پرویز قلیچ خانی بچه شهباز بود و زیاد به آن زمین می‌آمد. ما محو تماشای فوتبال این بازیکن بزرگ و فوق ستاره می‌شدیم و همیشه هم کنار زمین بودیم. هر موقع تیمی بازیکن کم می‌آورد می‌گفتند شاهرخ بیا تو! آن قدر آنجا با بزرگترهای خودمان بازی کردیم که ترسمان دیگر ریخته شده بود تا اینکه یک روز آقای مرتضی شرکاء که مربی سازنده و جوانان استقلال بود به محل ما آمد. یکی از بچه محل‌ها به او پیشنهاد داد و گفت شاهرخ را با خودت سر تمرین جوانان استقلال ببر، خیلی خوب است! آقا مرتضی اول گفت خیلی کوچولوست و ... اما در نهایت راضی شد. سر تمرین جوانان رفتیم که در سالن کار می‌کردند و تیم بزرگسالان تاج سابق هم در زمین «پله» تمرین می‌کرد. آقای جگیچ و مرحوم پورحیدری به سالن آمده و بازی جوانان را دیدند و من را انتخاب کردند. از همان روز جگیچ مرا به تمرین بزرگسالان برد درحالی که حدودا ۱۶ ساله بودم.

حقوق هم می‌گرفتید؟

رفت و آمد ما که بیشتر باهادی نراقی بچه محل مان بود اما ماهی ۷۰۰ تومان حقوق برایم در نظر گرفتند که مبلغ بالایی آن زمان بود. من روی نیمکت می‌نشستم و گاهی ۱۰ یا ۱۵ دقیقه بازی می‌کردم اما برای هر پیروزی ۵۰۰ تومان پاداش می‌گرفتم که خیلی خوب بود.

اولین بازی خودتان در استقلال را به خاطر دارید؟

خیلی هم خوب! اولین بازی من در استقلال یا تاج سابق در۱۷ سالگی و جام تخت جمشید، برابر تیم رستاخیز بود. من، رضا نعلچگر و ایرج دانایی فرد به عنوان ۳ بازیکن جوان در ترکیب قرار گرفتیم و یک بر صفر هم برنده شدیم. تک گل ما را هم رضا نعلچگر زد.

هافبک وسط بودید یا کنار؟

هافبک راست بازی کردم. همزمان به تیم‌های ملی نوجوانان و جوانان دعوت شدم. خدا بیامرز محمود یاوری سرمربی جوانان بودند و آقای یاگودیچ نوجوانان و می‌توانستم در هر دو رده بازی کنم که انقلاب شد و فوتبال هم تعطیل...

یک سال فوتبال تعطیل شد و بعد جام شهید اسپندی برگزار شد؟

خدا رحمتش کند، شهید مهدی اسپندی هم بچه میدان خراسان بود. اغلب تاجی‌ها رفته بودند و تیم ما بازیکنان بزرگ خود را از دست داده بود. فوتبال تعطیل شده بود و به همین خاطر عباس مژدهی، نوین روزگار و دانایی فرد یا اسکندریان به آمریکا رفته بودند. حسن روشن و حسن نظری در امارات بازی می‌کردند و تیم ما تغییراتی داشت. همان اول هم به ما گفتند از این به بعد اسم تیم شما استقلال است. بازیکنان جدیدی مثل اکبر میثاقیان، بهتاش فریبا و چند نفر دیگر اضافه شدند. آقای جگیچ رفته بود و منصورخان (پورحیدری) هم همراه او به امارات رفته بود مربیگری کند. من و اصغر حاجیلو، خاکسار تهرانی، نعلچگر و چند نفر دیگر مانده بودیم.

شاهین برادرتان کجا بود؟

شاهین را من خودم به جگیچ معرفی کردم. در تیم جوانان ورزنده بازی می‌کرد. به سرمربی گفتم که مستر این شاهین داداشم است و... گفت بگو بیاید بزرگسالان استقلال. از آنجا دیگر استارت تیم استقلال بعد از انقلاب زده شد.

شاهرخ بیانی را خیلی‌ها یکی از خوش تیپ ترین بازیکنان دهه ۶۰ فوتبال ایران می‌دانند. یکی از دوستان نقل قولی از ناصر عباسی داشت که هر کس با شاهرخ بیانی بگردد ورشکست می‌شود!

(با صدای بلند می‌خندد) همین الان هم اگر همسرم جلوی من را نگیرد هر روز لباس می‌خرم! آن زمان پاساژ صفویه خیلی معروف بود و دو، سه بوتیک آنجا بودند که از ترکیه لباس خارجی می‌آوردند. بهترین مشتری آنها هم من بودم و هر وقت لباس جدید می‌رسید بلافاصله با تلفن منزلم تماس گرفته و خبر می‌دادند. این را بگویم الگوی تیپ و لباس من هم ناصرخان حجازی بود.

البته ناصر خان خدابیامرز زیاد لباس نمی‌خرید ولی خوش پوش بود و...

خیلی! من اما سادیسم لباس خریدن داشته و دارم. خیلی از فوتبالیست‌ها و بازیکنان استقلال را من با پاساژ صفویه آشنا کردم. ناصر عباسی، ایمان عالمی‌یا امیرقلعه نویی دوست خوبم هم با من می‌آمدند و از آنجا لباس می‌خریدند. شاید در این زمینه حق با ناصر عباسی بوده باشد چون واقعا من ولخرج بوده و هستم.

وضع مالی شما هم نسبتا خوب بود. به خاطر دارم در شمال شهر تهران و خیابان شریعتی بالا به قول ما پایین شهری‌ها مغازه بستنی فروشی معروفی زده بودید؟

بله؛ سر قلهک بود که شاهین داداشم بیشتر آنجا می‌ایستاد. یک شریک هم داشتیم و وقتی رونق گرفت آن را به شریک خودمان واگذار کردیم. با این وجود از لحاظ مالی شرایط خوبی داشتیم. من نیاوران می‌نشستم، شاهین آمده بود قلهک و پدرم هم طبقه پایین برادرم می‌نشست و...

شاهین بیانی و شاهرخ بیانی

ببخشید که از این شاخه به آن شاخه می‌پریم چون سؤالات زیاد است. به نظر خودم (تأکید می‌کنم نظر خودم) شما، صادق ورمزیار و مهدی‌هاشمی‌نسب دربی بازترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران هستید...

شما لطف دارید اما...

نه؛ بحث لطف نیست. این اعتقاد شخصی من است آن هم نه به عنوان خبرنگار ورزشی بلکه کسی که طرفدار فوتبال در این سال‌ها بوده است. مهدی‌هاشمی‌نسب را می‌دانم و می‌خواهم از شما بپرسم که شاهرخ بیانی چه طور خودش را برای دربی آماده می‌کرد که آن قدر خوب بازی می‌کرد؟ رمز و راز موفقیت شما در دربی چه بود؟

رمز و رازی در کار نبود اما شاید سه دلیل داشت. اول اینکه من اصلا استرس نداشتم. هرگز خاطرم نیست که قبل یک بازی ترس یا نگرانی برایم پیش آمده باشد. دوم با دیدن تماشاگر بیشتر انرژی می‌گرفتم و دست و پای خودم را نمی‌باختم. بازیکنان زیادی را می‌شناسم که قبل دربی یا بازی‌های پرتماشاگر هول می‌شدند و وقتی وارد استادیوم می‌شدند استرس تمام وجودشان را فرا می‌گرفت. سوم؛ ریکاوری مناسب بود به ویژه پس از بازگشت از لیگ قطر که آنجا متوجه ریکاوری درست شدم. الان می‌بینیم روز بعد از بازی‌ها تیم‌ها تمرین سبک کرده به استخر و سونا می‌روند و ریکاوری می‌کنند. من آن زمان که هیچ کس نمی‌دانست ریکاوری چیست بدن خودم را کنترل می‌کردم. بعد از تمرین سنگین یا مسابقات به هتل لاله می‌رفتم. یک آقا نادر بود که ماساژ می‌داد و من با گرمکن از زمین تمرین و مسابقه مستقیم سراغش می‌رفتم، ماساژ می‌گرفتم و بعد هم سونا و استخر و... قبل از دربی‌ها هم اول می‌رفتم هتل لاله ماساژ می‌گرفتم و بعد مستقیم به استادیوم می‌رفتم. البته این کارها آن زمان مُد نبود.

بعد از دربی چه طور؟

دوباره هتل لاله، ماساژ، سونای بخار و خشک و استخر... بعد هم سالاد و خواب کافی! حواسم به خودم بود. شاید به همین خاطر ۱۷ سال در سطح بالای ملی و باشگاهی بازی کردم ولی هرگز مصدوم نشدم.

آقا شاهرخ، من خیلی فوتبال سوکراتس برزیلی را دوست داشتم. شاید نسل امروز ستاره فقید خط میانی برزیل در جام‌های جهانی ۱۹۸۲ و ۱۹۸۶ را نشناسد اما در مقیاسی کوچک‌تر در ایران احساس می‌کردم شباهت‌هایی بین بازی شما با او وجود دارد. به خاطر همین در تیم ملی شماره ۸ می‌پوشیدید؟

سوکراتس که فراموش نشدنی بود. بعدها در قطر که بازی می‌کردم فیلم بازی‌های این‌هافبک استثنایی و برخی دیگر از بزرگان فوتبال جهان را ضبط و تماشا می‌کردم. روزهای شنبه و یکشنبه در قطر بازی‌های لیگ ایتالیا و انگلیس پخش می‌شد و ما هم بعد تمرین و مسابقه بیکار بودیم و فیلم فوتبال می‌دیدیم. من در استقلال اول شماره ۷ پوشیدم و بعد از خداحافظی پرویز مظلومی‌شماره ۱۰ را انتخاب کردم. در تیم ملی شماره ۸ می‌پوشیدم و این شماره را هم دوست داشتم.

چرا شماره ۱۰ را دوست داشتید؟

چون حسن آقا روشن می‌پوشید. استثنایی و اعجوبه بود. هرگز فوتبالیستی با آن همه تکنیک و سرعت ندیدم. با پای مصدوم و ضرب آمپول بازی می‌کرد و عالی هم بازی می‌کرد. بعد از حسن آقا من فقط ناصر محمدخانی را دیدم که می‌توانست آن طور چشم نواز و سرعتی در عین داشتن تکنیک بازی کند.

شماره ۱۰ تیم ملی در جام ملت‌های ۱۹۸۴ و زمان شما حمید علیدوستی بود؟

عجب فوتبالیستی بود. مهاجمی‌که همیشه مدافعان استقلال و پرسپولیس را اذیت می‌کرد. حیف شد می‌خواستم او را به استقلال بیاورم اما نشد!

چرا؟ خودش دوست داشت استقلالی شود؟

حمید علیدوستی پذیرفت اما خدابیامرز منصورخان (پورحیدری) قبول نکرد. آن زمان تفکری وجود داشت که بازیکن ۳۰ ساله پیر و بازنشسته شده است. منصورخان هم گفت سن علیدوستی بالاست و من گفتم ولی فوق العاده بازی می‌کند اما وقتی دیدم مخالفت کرد دیگر اصرار نکردم. کاش حمید علیدوستی به استقلال می‌آمد. آن وقت همه می‌دیدند چه مهاجم بزرگی است. البته فیکس تیم ملی بود و در تیم هُما بازی می‌کرد.

عجب نسلی بود؛ نسل تیم ۱۹۸۴ که می‌توانست قهرمان جام ملت‌های آسیا شود اما ...

تیم وحشتناکی در آسیا داشتیم. من از خودم نمی‌گویم اما حمید علیدوستی، عبدالعلی چنگیز و ناصر محمدخانی مثلث خط حمله ما بودند. من و حمید درخشان و ضیاء عربشاهی خط میانی بودیم و پنجعلی، حاجیلو، شاهین برادرم و بهروز سلطانی و ... خیلی تیم خوب و مستعدی داشتیم. تیم ۱۹۹۰ که قهرمان بازی‌های آسیایی پکن شد تیم پخته ای بود اما تیم ۱۹۸۴ چیز دیگری بود.

به نظر شما تیم ۱۹۸۴ شما از نسل طلایی ۱۹۹۸ فرانسه بهتر بود؟

این حرف را من نباید بزنم اما بعد از جام ملت‌های ۱۹۸۴ سنگاپور من به امارات رفتم تا چند بازی دوستانه انجام دهم. حشمت خان مهاجرانی همان زمان گفت تیم ایران در جام ملت‌های ۱۹۸۴ آسیا از تیم خودش در جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین بهتر است.

خیلی حیف شد آن تیم باید قهرمان جام ملت‌های ۱۹۸۴ آسیا می‌شد؟

هنوز هم حسرت آن بازی‌ها را می‌خورم. طفلکی ناصر خان ابراهیمی‌فکر کرد کار تمام شده و ما عربستان را بردیم. به همین خاطر شاید بزرگترین اشتباه مربیگری خودش را مرتکب شد و ناصر محمدخانی را از زمین بیرون کشید. خیال عربستانی‌ها از ناصر راحت شد جلو کشیدند و یک گل به خودی خوردیم که شاهین داداشم زد و بازی رفت برای ضربات پنالتی و... متأسفانه یکی از بهترین و مستعدترین تیم‌های تاریخ فوتبال ایران نتوانست قهرمان جام ملت‌های آسیا شود.

اگر مثل بازی‌های آسیایی ۱۹۹۰ پکن، علی پروین سرمربی تیم ملی ایران بود در سال ۱۹۸۴ قهرمان می‌شدیم؟

شک نکنید قهرمان می‌شدیم. امکان نداشت علی آقا پروین ناصر محمدخانی را تحت هر شرایطی بیرون بکشد. من الان خودم کار مربیگری می‌کنم. برخی بازیکنان ستاره و کار در بیار هستند. در استقلال سال‌های اخیر مهدی قایدی یا فرهاد مجیدی شاید ۸۰ دقیقه کاری نمی‌کردند اما در یک لحظه با تکنیک و هوش خود تفاوت‌ها را رقم می‌زدند. ناصر محمدخانی هم در آن تیم ملی ما چنین نقشی داشت.

زندگی پاک کن داشت یکسال بازی در پرسپولیس را پاک می‌کردم/ به خاطر دو نفر از استقلال رفتم/ جلوی پرسپولیسی شدن آندو را گرفتم/ جواب فحش حاجیلو را دادم

ما به عربستان در ضربات پنالتی بازی را واگذار کردیم. شما جزو بازیکنانی بودید که کمتر پنالتی خراب کردید یا الان من حضور ذهن ندارم که بگویم. درست است؟

یک بار در سال ۱۳۶۹ جلوی ملوان و در فینال جام حذفی بازی را در ضربات پنالتی باختیم. من همیشه پنالتی زن اول یا پنجم تیم بودم ولی آن روز به پرویزخان مظلومی‌گفتم من نمی‌زنم! اول قبول کرد و اسم ۵ پنالتی زن دیگر را نوشت اما وقتی کار به پنالتی ششم کشیده شد مرا صدا زد و گفت شاهرخ تو بزن! گفتم اصلا امروز به دلم برات شده پنالتی‌ام خراب می‌شود ولی جواب داد اصلا برو به اوت بزن چون هیچ کس دیگر حاضر نیست بزند! من رفتم و ضربه ام به تیر دروازه خورد و خراب شد. این اولین و آخرین باری بود که پنالتی خراب کردم.

می‌خواهیم درباره علی پروین بپرسیم. یکی از اهالی فوتبال که با وجود پرسپولیسی بودن نقش تأثیرگذاری در فوتبال شما به اشکال مختلف داشت. بارها به این سؤال جواب دادید اما می‌خواهیم باز هم بپرسیم که ۱۱ اسفند ۱۳۷۰ و در دربی سی و پنجم شما به همبازیان خودتان گفتید ۲ گل بس است و به خاطر علی پروین دیگر گل نزنید؟!

نه به جان بچه ام! ما ۲ گل در نیمه اول توسط صادق (ورمزیار) و صمد (مرفاوی) به پرسپولیس زدیم و اگر می‌توانستیم باز هم می‌زدیم. متأسفانه آن بازی درست و حسابی فیلمبرداری نشد وگرنه می‌دیدید ما چه موقعیت‌های خوبی از دست دادیم. این حرف‌ها قشنگ نیست و لطیفه ای است که اولین بار فکر می‌کنم مرتضی فنونی زاده تعریف کرد. اینکه ایرج جنگی تدارکات پرسپولیس آمده توی رختکن ما و به من گفته علی آقا می‌گوید دیگر بس است و... اصلا خنده دار است! آن زمان و همین الان هم هیچ یک از اعضای پرسپولیس جرأت ندارد روز دربی نزدیک رختکن استقلال شود چه برسد به اینکه بیاید و با من هم حرف بزند یا پیغام آقای پروین را برساند. شما از خود علی آقا هم بپرسید. می‌دانید چقدر غُد است؛ آن وقت از ایرج جنگی بخواهد که به من بگوید هوای ما را داشته باشید؟! این خیالبافی یا دروغ پردازی‌ها برای جلب توجه آن هم بعد از ۳۰ سال زشت است. شما آن دربی که استقلال ابتدا ۲ بر صفر از پرسپولیس جلو افتاد را به خاطر دارید حتما؟

بله، دربی ۷۴ و حدود ۱۰ سال پیش بود.

استقلال ابتدا دو گل توسط میداوودی و فریدون زندی زد اما ظرف ۱۰ دقیقه با وجودی که پرسپولیس ۱۰ نفره هم شده بود ۳ گل از ایمون زائد خورد. فوتبال همین است و شما در یک بازی بزرگ نمی‌توانید بگویید چون ۲ گل زدیم می‌توانیم ۴ گل دیگر هم بزنیم. آنها هم پرسپولیس بودند و با تمام وجود جنگیدند و دفاع کردند تا ۳، ۴ یا ۵ گل دیگر نخورند.

یکی از مباحثی که در مورد شما وجود دارد مخالفتی بود که پس از بازگشت از قطر انجام شد تا بازوبند کاپیتانی نبندید. در مقطعی بازوبند کاپیتانی استقلال دست به دست می‌شد و چند بازیکن نوبتی آن را می‌بستند. خودتان اصل ماجرا را می‌گویید؟

کاپیتانی در استقلال آن زمان تعریف داشت و بر اساس سابقه بازی، قدمت و فیکس بودن در تیم بود. بعد از خداحافظی پرویز مظلومی‌من قدیمی‌ترین بازیکن استقلال بودم و بازوبند کاپیتانی را طبق عرف معمول بستم. رفتم به پرسپولیس و قطر و وقتی برگشتم دوباره بازوبند را به من دادند چون قدیمی‌تر از همه بودم اما مجید نامجو مطلق مخالفت کرد. من دیدم اگر اعتراض کنم حاشیه درست می‌شود حرفی نزدم و به قول شما بازوبند کاپیتانی نوبتی بر بازوی من، جعفر مختاری فر، مجید نامجو مطلق، خدا بیامرز رضا احدی و ... بسته می‌شد. قبل از جام باشگاه ای آسیا در سال ۱۹۹۰ که ما قهرمان شدیم، منصورخان پورحیدری من را صدا زد و خصوصی صحبت کردیم. به من گفت که شاهرخ مسابقات بین المللی است و برای تیم استقلال زشت است در هر مسابقه یکی بازوبند کاپیتانی ببندد. اگر تو مشکلی نداری می‌خواهیم بازوبند را به شاهین بدهیم؟

و شما چه گفتید؟

گفتم مشکلی ندارم. شاهین داداشم است و انگار خودم بازوبند کاپیتانی بسته ام. همین شد که شاهین کاپیتان استقلال در آن رقابت‌ها شد و ما هم قهرمان آسیا شدیم. بعد از آن رقابت‌ها دوباره بازوبند کاپیتانی به خودم برگشت.

الان شاید یکی از مشکلات استقلال کمبود بازیکن بزرگ باشد. یک زمانی آن قدر بازیکن ستاره و مدعی داشتید که سر بازوبند کاپیتانی دعوا می‌شد اما در حال حاضر ...

من در حال حاضر مربی نساجی هستم و شاید درست نباشد درباره استقلال صحبت کنم اما به عنوان یک پیشکسوت می‌گویم الان چند بازیکن این تیم سابقه ۷ یا ۸ ساله به بالا در این تیم دارند. بازیکن استقلال با ماندن و چند سال بازی کردن در این تیم محبوب و کاپیتان می‌شود. وریا غفوری بازیکن خوبی است اما فکر می‌کنم ۴ یا ۵ سال است که استقلالی شده و بعد از او هم بازیکنی با سابقه زیاد نداریم. زمان ما من، شاهین، نامجو مطلق، امیر قلعه نویی، جواد زرینچه و... که بازوبند بستیم سال‌ها در این تیم بودیم. بازیکنی مثل مهدی قایدی یکسال در حد ستاره بازی می‌کند، محبوب می‌شود و بعد همه این محبوبیت و شهرت را می‌گذارد و می‌رود. از آن گذشته آن زمان مگر به راحتی شما به بازوبند می‌رسیدید؟ من سال‌ها منتظر ماندم بعد از محمد پنجعلی کاپیتان تیم ملی شوم اما نه خداحافظی می‌کرد و نه مصدوم می‌شد (می‌خندد و ادامه می‌دهد) بعد هم که خداحافظی کرد در اوج به ما گفتند شاهرخ جان تو هم خداحافظی کن! تیم رفت جام ملت‌های ۱۹۹۲ آسیا و همان دور مقدماتی حذف شد. شاید می‌توانستند حداقل تا پایان آن دوره از مسابقات من را نگه دارند اما ... بگذریم!

شماره ۱۰ و ۷ استقلال یا ۸ این تیم را می‌شناسید؟

می‌شناسم اما امیدوارم این حرف من به کسی برنخورد. پیراهن شماره ۷ استقلال را مجید نامجو مطلق یا فرهاد مجیدی پوشیده اند. شماره ۸ تن امیر قلعه نویی و مجتبی جباری بوده است. من همین الان هم می‌گویم استقلال تهران یک مجتبی جباری وسط زمین کم دارد و این کمبود به وضوح احساس می‌شود. از خودم نمی‌گویم اما شماره ۱۰ استقلال را حسن روشن و علیرضا منصوریان پوشیده اند و امیدوارم این بچه‌های جدید قدر پیراهن استقلال را بدانند.

رفیق فابریک شاهرخ بیانی در تیم استقلال چه کسی بود؟

با همه رابطه خوبی داشتم اما با امیر قلعه نویی، ناصر عباسی و ایمان عالمی‌رابطه صمیمانه تری داشتیم.

خاطره ای از این رفاقت‌ها دارید که بتوان نوشت؟

از ناصر عباسی کلی خاطره دارم! همیشه منزل ما بود و شب‌ها ماشین من را می‌برد محله خودشان که پایین شهر بود. هر موقع هم که برگشت دزد به صندوق عقب، زاپاس، ضبط یا وسایل ماشین دستبرد زده بود! من بی ام دبلیو داشتم و برای همسرم هم رنو خریده بودم. یک مرتبه ناصر گفت می‌خواهم بروم دیدن مادرم اما بی ام دبلیو نمی‌برم و یک ماشینی می‌برم که توی دید نباشد. رنو را برد و بدون ضبط صوت برگرداند و ... البته از شوخی گذشته بسیار پسر خوش مشربی بود و با ناصر خیلی خوش می‌گذشت.

رفیق تو رگی پرسپولیسی هم داشتید. از پرسپولیسی‌ها هم اگر خاطره ای دارید لطفا تعریف کنید؟

با ناصرمحمدخانی، حمید درخشان و محمد پنجعلی به واسطه بازی در تیم ملی رفیق بودیم اما رفیق به قول شما تو رگی مجتبی محرمی‌بود. ۲ روز قبل دربی مهمان خانه ام بود و همسرم هم سبزی پلو با ماهی سفید پُخته بود. خیلی هم خوشمزه شده بود و با مجتبی خوردیم و کلی هم خوش گذشت. ۲ روز بعد در دربی علی آقا پروین به محرمی‌گفته بود اجازه نده توپ به شاهرخ برسد و اگر خواست استپ کند او را بزن! به محض شروع بازی و اولین توپی که به من رسید خطای شدیدی کرد که به بیرون پیست پرتاب شدم. عکس آن هنوز موجود است! با محرمی‌شوخی داشتم و گفتم مجتبی آن ماهی سفیدی که در خانه ام خوردی کوفتت شود! او هم جواب داد که فوتبال است دیگر! انگار نه انگار ۴۸ ساعت قبل دربی منزل ما بوده و... بازی یک بر یک شد و من هم یک گل شدم. خدا بیامرز منصورخان (پور حیدری) اگر اشتباه نکرده و من را تعویض نمی‌کرد شاید بازی مساوی نمی‌شد چون تعریف از خود نباشد واقعا سرحال و آماده بودم.

چرا چند سالی به ترکیه رفتید. آنجا در بنگاه املاک کار می‌کردید؟

من در استقلال کمک امیر قلعه نویی بودم و بعد هم پرویز مظلومی. خودم دوست داشتم ایران بمانم و کار کنم اما نشد. رفتیم ترکیه اما به ایران هم رفت و آمد داشتم تا اینکه پیشنهاد نساجی مازندران از راه رسید.

چه کسی با شما تماس گرفت؟

خود ساکت الهامی زنگ زد. من نه اینکه الان کنارش کار می‌کنم این حرف را بزنم اما واقعا یک مربی فنی و کاربلد است. کادر خوبی داریم که صمیمانه کنار هم کار می‌کنیم. بازیکنان با تجربه ای مثل مسعود شجاعی، علیرضا حقیقی و حامد شیری در کنار جوانترهای خوبی کنار خود داریم و صمیمیت در تیم و کادر مدیریتی موج می‌زند. از آن بالاتر شخص رضا حدادیان است. آقای حدادیان مالک باشگاه نساجی مازندران مردی بی ادعا، زحمتکش و عاشق ورزش است. کسی که در این اوضاع اقتصادی از جیب شخصی اش برای فوتبال هزینه می‌کند باید عاشق باشد و خوشحالم در تیم او و مجموعه با محبت نساجی کار می‌کنم. بی صبرانه منتظر دیدن تماشاگران قائمشهری و مازندرانی در استادیوم بازی نساجی هستم چون می‌دانم چقدر پرشور هستند.

اگر یک پاک کن داشتید و می‌توانستید بزرگ ترین اشتباه شاهرخ بیانی را در زندگی پاک کنید، آن اشتباه چه بود؟

 اگر زندگی پاک کن داشت و می‌شد، رفتن به پرسپولیس که یک سال بود اما تاوان سنگینی بابت آن دادم را پاک می‌کردم. من جوان و غُد بودم و نباید به خاطر یک بازیکن و کردنوری مدیرباشگاه می‌رفتم. او به من گفت تو نمی‌توانی برای استقلال تصمیم بگیری و باشگاه هم تو را نمی‌خواهد. خوش آمدی! من که توقع این حرف را نداشتم لج کردم و رفتم.

پیشنهاد پرسپولیس در نمایشگاه علی پروین به شما داده شد؟

نه، من دنبال زمینی در سعادت آباد بودم. من و علی آقا دوست مشترکی به اسم اکبر شرفی داشتیم که او به من گفت پروین می‌تواند کار تو را انجام دهد. یکی دو باری هم علی آقا همراه من به سازمان زمین شهری آمد و در همان ملاقات‌ها اکبر شرفی گفت که داش علی می‌گوید اگر استقلال شاهرخ را نمی‌خواهد بگو بیاید پرسپولیس! من هم نتوانستم روی علی پروین را زمین بیندازم و ... البته سر لج و لجبازی هم بود که قبول کردم پرسپولیسی شوم.

شاهرخ بیانی - پرسپولیس

پرسپولیسی شدید و در دربی ۲ گل به استقلال زدید! قبل از شروع دربی سال ۱۳۶۵ علی پروین گفت که اگر پنالتی شد، شاهرخ می‌زند! این هم شاید دومین اشتباه شما بود؟

(با خنده و شوخی) علی آقا قشنگ ما را انداخت داخل تسبیح! نمی‌دانم آن دستور را داد که راه بازگشت من را به استقلال ببندد و دیگر در پرسپولیس بمانم یا همین جوری به خاطر اعتقادش به ضربات پنالتی من زد اما اگر زمان به عقب برگردد قبول نمی‌کنم. من حتی بعد از گلی که از روی پنالتی زدم شادی نکردم.

اما شاید سومین اشتباه شما شادی پس از گلی بود که به سمت تماشاگران رفتید. این طور نیست؟

نه اشتباه نکنید! شادی من به خاطر کُری با یک مدافع استقلالی و اصغر حاجیلو بود. در یک صحنه شاهین داداشم تکل روی پایم رفت که من پریدم و حاجیلو فحش داد و به بازیکنان گفت من را بزنند! آن زمان نیمکت‌ها پشت دروازه تیم‌ها بود و من هم به سمت نیمکت استقلال و اصغر حاجیلو دویدم و شادی کردم که فحش داده بود نه تماشاگران!

آن مدافع استقلال که به خاطرش این تیم را ترک کردید احیانا سعید مراغه چیان نبود؟

درست است. نمی‌خواهم خیلی توضیح بدهم اما به خاطر سعید مراغه چیان از استقلال رفتم ولی هنوز هم می‌گویم اشتباه کردم. خوب به خاطر دارم چند سال پیش پرسپولیسی‌ها به آندرانیک تیموریان پیشنهاد دادند از استقلال به این تیم برود. خیلی با آندو صحبت کردم و تجربه خودم را گفتم تا پرسپولیسی نشود.

پس جلوی پرسپولیسی شدن آندو تیموریان را گرفتید؟

رابطه خیلی خوبی با آندو داشته و داریم. او گوش کرد و به پرسپولیس نرفت اما رفت تبریز! به نظرم اشتباه کرد چون سال‌ها می‌توانست کاپیتان استقلال باشد.

راستش را بخواهید به من یکی به عنوان مصاحبه کننده خیلی خوش گذشت. امیدواریم شما را خسته نکرده باشیم. فقط به عنوان حُسن ختام این مصاحبه می‌خواهیم در صورت امکان تیم رؤیایی تاریخ فوتبال ایران از نگاه شاهرخ بیانی را بدانیم؟

دروازه بان؛ زنده یاد ناصر حجازی و در مرکز خط دفاع هم پرویز قلیچ خانی و رضا حسن زاده را می‌گذارم. رضا زمان اوجش بی نظیر بود. سمت راست و چپ خط دفاع را هم به ترتیب به جواد زرینچه و مجتبی محرمی‌می‌سپارم.‌هافبک دفاعی این تیم می‌تواند شادروان سیروس قایقران مرد با معرفت انزلی باشد که جلوی او از علی کریمی‌به عنوان‌هافبک هجومی‌استفاده می‌کنم. مجید نامجو مطلق و ابراهیم قاسمپور هم‌هافبک‌های راست و چپ ایده آل من هستند. زوج محبوب خط حمله من هم ناصر محمدخانی و حسن روشن هستند. سرمربی این تیم هم می‌تواند حشمت خان مهاجرانی باشد.

آیا این خبر مفید بود؟
ارسال نظر:

  • پربازدید
  • پربحث ها
روی خط رسانه